در ره معشوق جان دادن بود رسم عشاق زمانه
عاشق دلخسته کند خود را قربانی در آن کاشانه
شب و روز ز شوق نگاه یار شود مجنون و بی تاب
رو به سوی معشوقش رود به گدایی آن یار ناب
عاشق شب و روز مهر و محبت کند در ره معشوق
از آن مهر و محبت روزی نرم شود دلش ز عشق
عاشق بی قرار بی تاب و توان شود ز عشق معشوق
آن بینوا هرگز لحظه ای آرام و قرار نگیرد ز عشق معشوق
|